شغل مناسب

فهيمه ميرزاحسيني

اگريادم بماند مي خواهم حرف اول بعضي از كلمات را ننويسم تا با آن حرفهاي ننوشته شده نيزحرف ديگري بزنم وازهر دوي نوشتن و ننوشتن حداكثراستفاده ممكن را ببرم وباخواننده ام حرف بزنم . شايد اين را به حساب پرحرفي ام بگذاريد. هيچ اشكالي ندارد كسي شما را مجبوربه ادامه دادن نمي كند. تاهمينجا كه خوانده ايد كافيست كتاب را ببنديد وديگرهيچوقت هم به سراغش نرويد. به ديگران هم توصيه كنيد كه نويسنده اش آدم وراج وگزافه گويي است... پس هركجا سه نقطه ديديد يك كلمه را ننوشته ام آن را روي كاغذ سفيدي كه كناردستتان است يادداشت كنيد و هركجاحرفي نوشته نشده نيزازآنجا كه بخشي ازكلمه بعدي را تشكيل مي دهد ناگزيربايد در جايي نوشته وحفظ شود. (البته هميشه موقع نوشتن فراموش مي كنم كه حرف اول كلمات را ننويسم پس اگر يادم بماند حرف اول بعضي از آنها را نمي نويسم ) درهرحال اصلا نمي دانم داستان را مي نويسم تا حرفهاي نوشته نشده را شما بنويسيد يا حرفهاي نوشته نشده را نمي نويسم تاحرفهاي نوشته شده ام را بنويسم. درهرصورت قضاوت به عهده خود شماست .
بعد از سي سال بالاخره ساعت 10شب قبل،ازاداره راهنمايي كل كشور با من تماس گرفتند. صداي خفه اي ازآن طرف گوشي گفت: آقا فرم استخدام شما پذيرفته شده است.
ــ كدام فرم؟ ـــ اطلاع كافي ندارم همين فرم ــ براي چه شغلي ؟ ــ نوشته شده نصابي . حدود 7 دستور موافق روي فرم شما نوشته شده است . ـــ نصابي ؟ ــ بله، اداره راهنمايي كل كشور در حوزه مرتبط با راهداري بالا خره بعد از جلسات بسياري كه همين چند دقيقه قبل تمام شدند شما را به عنوان نصاب كل راه هاي كشور استخدام كردند. شما مي توانيد براي تكميل فرم استخدام تان همين فردا صبح به اداره راهنمايي كل كشور مراجعه كنيد . تابلو هاي علائم هدايت كننده جاده ها تا فردا صبح آماده شده ودر اختيار تان گذاشته خواهند شد .
صداي خشك ورسمي قطع شد
تابلو ها سه روز بعد به من تحويل داده شدند . راننده كاميون اداره راهنمايي كل كشور مرا تا ابتداي يك جاده رساند بعد هم تلي از تابلو ها را كنار جاده خالي كرد ورفت . در فرم استخدام صحبتي درمورد حقوق و ميزان ساعات كار نشده بود خانم منشي كه از پيري نفسش بند آمده بود با ابروهايي درهم فشرده گفت : تمام اين تابلو ها را كنار جاده هاي كل كشور نصب مي كني .
پرسيدم : من چيزي از معنا ومفهوم اين تابلوها نمي دونم يعني ميخوام بگم من نه رانندگي بلدم و نه هيچوقت درهيچ جاده اي مسا فرت كردم دليلشم اينه كه من هميشه فقير بودم و با خوردن ته مانده غذاهاي اين اداره واون اداره تا حالا سر پا موندم .
خانم منشي دماغش را گرفت وبا صداي تغيير يافته اش گفت : به من ربطي نداره ، دستور از بالا ست پاي برگه استخدام تو رو 7 نفر امضا كردن پس چه بخواي و چه نخواي استخدام هستي . گفتم : من به اين استخدام اعتراض دارم . گفت : اعتراضت وارد نيست . بر گه در خواست كارتو ... برگه اي بود كه در مورد نوع كار هيچ چيزي توش نوشته نشده بود . (اولين سه نقطه،كلمه جا افتاده شده را در گوشه اي ياداشت كنيد) گفتم :اشتباه كردم اون موقع من مي خواستم هر طور شده يك شغل داشته باشم ويك حقوق .
صداي زن ديگر به سختي شنيده مي شد انگار كه صدايش بعد از رسيدن به غارهاي مسدود شده عظيم بيني درمخاط فراوان و آبكي درونش غرق شده و... صداي وزوزي به گوش مي رسيد(دومين سه نقطه درواقع همان كلمه ايست كه در سه نقطه اول حذف شده بود ) وز وزي شبيه اين كلمات: راهي نداري، تو استخدام شدي و بايد كارت رو بزودي شروع كني ، راننده كاميون اداره راهنمايي كل كشور تو رو همراه تابلو ها به محل شروع كارت مي رسونه... (در اين سه نقطه هيچ كلمه اي حذف نشده با خيال را حت به خواندن ادامه بدهيد )
گفتم : ممكنه كه تابلو ها رو عوضي و در جاهاي نا منا سب نصب كنم .
گفت : اين مسئله به من مربوط نيست و دستوري هم در موردش داده نشده ولي تو سعي كن كه كارت رو درست انجام بدي .
من مانده بودم و تلي از تابلو هايي كه هر كدام بايد مفهومي را به بينندگان اعلام يا هشدار بدهند . پيشاپيش مي خواهم شما بدانيد كه من از بچگي آدم بي استعدادي بودم بنا براين وقتي كه مي گويم واقعا مفهوم دو خط موازي را نمي فهمم واقعا نمي فهمم من اساسا حتي مفهوم خط يا نقطه را هم نمي فهمم اما متاسفانه هنگام فرم در خواست شغل هيچكدام از اين اطلاعات را ننوشته و براي همين دچار چنين لحظه اي شده بودم . تا عصر روز اول تمام تابلو ها رادسته بندي كردم و پيش خودم قرار گذاشتم كه از فردا صبح كار نصب تابلوها را شروع كنم .
جاده صافي بود و بي نهايت طولاني و من تنها بودم با هزاران تابلو . احساس مي كردم كپه تابلوها دو برابر روزقبل شده است ... بله ... حدسم درست بود گويا نظارت پنهاني اي مرا و كارم را زير نظر داشت . ترسيدم . اما بعد بي معطلي دسته اي تابلو بر داشته وراهي جاده شدم. جاده صافي بود گرچه من تابلوي خطر ريزش كوه راهمراه داشتم، آن را نصب كردم چون چاره اي نداشتم. كمي جلوتردرحاليكه اصلا نمي دانستم چه مسافتي راطي كرده ام تابلوي 500 مترمانده به مقصد رابه سختي لابه لاي چند سنگ ثابت كردم و همينطور تابلوي توالت مردان، دوچرخه سواري و يك ضربدر قرمز روي آن، خطر مرگ ، عبور عابر پياده ،1200 كيلومتر، قايق سواري ،آب آشاميد ني ، كارگران مشغول كارند ، به تونل نزديك مي شويد، توالت زنانه ، روستاي بالاي هزار كوه ، رستوران بين راه ،هتل پر ستاره و...
من ديگر عاشق كار نصابي شده ام . و اكنون سالهاي سال است كه تمام جاده ها را با نصب تابلوهايم به هم ريخته ام ، گاهي در انتهاي جاده اي كه به شهر يا شهرستاني مي رسم از اخبار درج شده در روزنامه ها متوجه ميزان اشتباهاتم مي شوم . گويا نصب تابلوهاي عوضي در مناطق كوهستاني تلفات بيشتري به همراه داشته است . به هر حال براي من اهميتي ندارد كاميون حامل تابلوها كه هميشه برايم تابلوهاي مورد علاقه ام را مي آورد و من هم كه عاشق كارم شده ام گاهي هنوز نيمي ازجاده را نرفته ماشين پست با شتاب ، نامه شكايتي را برايم پرت مي كند كه مثلا بايد فلان روز در فلان دادگاه حاضر شوم ولي به دليل هفت امضاي معتبر پاي فرم در خواستم كه هميشه يك نسخه كپي از آن را در جيب بغلم نگه مي دارم تا كنون هيچ دادگاهي نتوانسته شغلم را از من بگيرد . گذشته از اين خود دادگاه مي داند كه تنها نصاب اداره راهنمايي كل كشور من هستم پس براي حفظ آبروي اين اداره هم كه شده هيچگاه مرا اخراج نمي كنند . و امروز من از كارم بسيار لذت مي برم و با وجودي كه پير شده ام اما حتي قانون بازنشستگي هم نمي تواند مرا از كار كردن باز بدارد . اخيرا ميزان عشق و علا قه من به كارم موضوع گزارشات بسياري از روزنامه ها شده است . آنها با عنا وين تنها نصاب كل كشور ، مردي كه با تابلوهايش زندگي شادي دارد و هزاران عنوان ديگر مرا ستايش و در موارد نادري نيز تقبيح مي كنند. يك بار نويسنده فضولي ضمن محكوم كردن كارمن بااشاره مستقيم به نصب تا بلوهاي عوضي درراههاي كل كشورآمار دروغيني ازمرگ ومير وتصادفات را ارايه داد كه البته خيلي زود به دنبال شكايت اداره راهنمايي كل كشور مجبوربه پس گرفتن حرف خود شد. به هرحال در من چيزي وجود داردكه حامي من درادامه دادن راهم است وآن عشق است. اعتراف مي كنم كه درابتداي راه ، من با بي ميلي به ابتداي جاده رسانده شدم امااكنون به اين كار عشق مي ورزم. حتما تا حالا متوجه فراموشكاريم شده ايد من تنها يك كلمه رابراي ننوشتن نداشتم بلكه تعداد زيادي كلمات نانوشته آماده كرده بودم كه در جاي خالي براي شما ننويسم اما فراموش كردم وتازه ننوشتن حروف اول را هم كه به كلي از ياد بردم. حالا اگر بزرگواري كنيد ومرا ببخشيد مي توانيد باهمان يك كلمه تنها كه همان” تنها“ است جملات بي شماري بسازيد واسباب تفريح وتفكررا براي خودتان فراهم كنيد.
قهرمان داستان همچنان با تابلوها يش درجاده هاي كل كشور مشغول فعاليت است. اگر روزي دروسط كويري ديديد كه كسي مشغول نصب تابلوي اسكله قايق سواري، كوچه بن بست ، پارك كردن ممنوع ، خطرسقوط دردره و يا به تونل نزديك مي شويد است برايش لقمه ناني بگيريد وكمي هم به اوآب بدهيد چون اوساليان سال است كه حقوقي نگرفته است.امور مالي اداره كل راهنمايي نامه اورابا 7 امضا نپذيرفته وهيچ چكي هم در وجه او صادر نكرده است.
پايان
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30266< 0


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي